English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2342 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
I would like to know the truth. U من دوست دارم که واقعیت رو بدونم.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
I would like to learn the truth. U من دوست دارم از واقعیت مطلع بشوم.
I like to be friends with you. U من دوست دارم با تو دوست باشم.
I need my e U من دوست دارم
It pleases me. U دوست دارم [ آن چیز را یا کار را] .
I like it. U دوست دارم [ آن چیز را یا کار را] .
much as I'd like to <idiom> U با اینکه اینقدر دوست دارم
i life that better U انرا بیشتر از همه دوست دارم
search me <idiom> U نمی دونم ،ازکجا بدونم
A friend in need is a friend indeed.. <proverb> U دوست آن باشد که گیرد دست دوست,در پریشان یالى و درماندگى.
iam proud to know him U از شناسایی او افتخار دارم افتخار دارم که او رامیشناسم
iam p to of knowing him U از اشنایی او افتخار دارم افتخار دارم که او را می شناسم
verities U واقعیت
verity U واقعیت
entelechy U واقعیت
actuality or actualness U واقعیت
actuality U واقعیت
reality U واقعیت
realities U واقعیت
facts U واقعیت
fact U واقعیت
virtuality U واقعیت
I am [have] finished with you. U رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
I am done with you. U رابطه بین من و تو تمام شد! [رابطه بین دوست پسر و دوست دختر]
fulfil U واقعیت دادن
make something happen U واقعیت دادن
misrepresentation U قلب واقعیت
fulfils U واقعیت دادن
fulfills U واقعیت دادن
actualization U واقعیت دادن
verisimilitude U شباهت به واقعیت
objective reality U واقعیت برونی
actualize U واقعیت دادن
subjective reality U واقعیت ذهنی
reality principle U اصل واقعیت
reality testing U واقعیت ازمایی
reality therapy U واقعیت درمانی
objective reality U واقعیت عینی
fulfilling U واقعیت دادن
put into practice U واقعیت دادن
put into effect U واقعیت دادن
objectivity U هستی واقعیت
realism U واقعیت گرایی
accomplish U واقعیت دادن
unreality U عدم واقعیت
carry out U واقعیت دادن
execute U واقعیت دادن
fulfill [American] U واقعیت دادن
make a reality U واقعیت دادن
fulfill U واقعیت دادن
bring inbeing U واقعیت دادن
empirical reality U واقعیت تجربی
carry into effect U واقعیت دادن
put inpractice U واقعیت دادن
put ineffect U واقعیت دادن
implement U واقعیت دادن
carry ineffect U واقعیت دادن
actualize U واقعیت دادن
actualise [British] U واقعیت دادن
bring into being U واقعیت دادن
fulfilled U واقعیت دادن
wise up to <idiom> U بالاخره فهمیدن واقعیت
bovarism U در هم امیزی خیال و واقعیت
externalised U واقعیت خارجی قائل شدن
externalizing U واقعیت خارجی قائل شدن
externalises U واقعیت خارجی قائل شدن
externalizes U واقعیت خارجی قائل شدن
externalising U واقعیت خارجی قائل شدن
pin down <idiom> U اجبار شخصی دربیان واقعیت
externalized U واقعیت خارجی قائل شدن
realism U مشرب اصالت واقعیت یا حقیقت
externalize U واقعیت خارجی قائل شدن
a bitter pill to swallow <idiom> U یک واقعیت ناخوشایند که باید پذیرفته شود
pragmatics U فلسفه واقع بینی واقعیت گرایی
matter-of-fact <idiom> U چیزی که شخص است ،برطبق واقعیت
pragmatic U فلسفه واقع بینی واقعیت گرایی
stat [on something] U واقعیت ها به صورت اعداد [مربوط به چیزی] [اصطلاح روزمره]
gap analysis U تجزیه و تحلیل فاصله بین پیش بینی و واقعیت
I have a carton of cigarettes U من یک ... دارم.
I want to have a word with you . I want you . U کارت دارم
i maintain U عقیده دارم که ...
I'm in a hurry. من عجله دارم
I agree. U قبول دارم.
I have a headache. U من سر درد دارم.
i wish to stay here U میل دارم ...
i intend to stay here U خیال دارم که ...
my a is 0 years U من 04سال دارم
own a house U خانهای دارم
I have tobacco. من یک توتون دارم.
I'm in a hurry. من عجله دارم.
I have a question. U من یک سئوال دارم.
it is in my recollection U یاد دارم
I'm in doubt about it. U من بهش شک دارم.
close the door please U خواهش دارم
I am standing by you . I am right behind you . U هوایت را دارم
I have a credit card. من کارت اعتباری دارم.
i am famishing U از گرسنگی دارم می میرم
i am on the wrong side of 0 U من بیش از 05 سال دارم
i am busy at the moment U اکنون کار دارم
i am purposed to go U قصد دارم بروم
i am rials in pocket U سه ریال در جیب دارم
I have cigar U من یک سیگار برگ دارم.
I am positive that ... U من اطمینان کامل دارم که ...
i humbly request that U خواهش عاجزانه دارم که ...
I'm on a diet. من رژیم غذایی دارم.
i have a suit to the shah U به شاه عرض دارم
i have a silk rug Štoo U یک قالیچه ابریشمی هم دارم
i yearn for U ارزوی استراحت دارم
i have a hunch that U سخت گمان دارم که
i am reluctant to go U اکراه دارم از رفتن
iam ill bested U موقعیت بدی دارم
i am purposed to go U در نظر دارم بروم
i stand to it that U جدا عقیده دارم که
I believe in God. U من به خدا ایمان دارم.
I feel like throwing up. <idiom> U دارم بالا میارم.
I am over 50 years old. U من ۵۰ سال بیشتر دارم.
I am in a great hurry . I am pressed for time . U خیلی عجله دارم
I am deae beat . I am tired out . U از خستگی دارم غش می کنم
I have a pain in my chest. U سینه درد دارم
I am staying at the hotel. U در هتل منزل دارم.
i have a hunch that U بیم یافن ان دارم که ...
I owe her a grudge U حق دارم که با اولج باشم
I feel nauseated. U حالت تهوع دارم.
I have an appointment with the dentist. U با دندانساز قرار دارم
I am beginning to realize ( understand ) . U کم کم دارم متوجه می شوم
I have a steady monthly income. U درآمد ماهیانه ثابتی دارم
I'll need a plot of land . U یک قطعه زمین لازم دارم
I am going on twenty. U دارم می روم توی 20سالگی ؟
thank tou for that book U خواهش دارم ان کتاب را به من بدهید
I am very busy today . U امروز خیلی کار دارم
I love her with my whole being . U با تمام وجود دوستش دارم
please dont forget it U خواهش دارم فراموش نکنید
I am thinding of going to Europe. U خیال دارم به اروپ؟ بروم
I have a date with my fiandee. U با نامزدم قرار ملاقات دارم
He owes me some money. U از او پول می خواهم (طلب دارم )
I have all kinds of problems. U هزار جور گرفتار ؟ دارم
I live a very regular life . U زندگی خیلی منظمی دارم
i have come on business U کاری دارم اینجا امدم
i have a suit to the shah U عریضه برای شاه دارم
i own to having done it U اقرار دارم که ان کار را کرده ام
i am in a hurry for it U عجله دارم یا در شتاب هستم
do tell me U خواهش دارم بمن بگویید
I'm working on it. U دارم روش کار میکنم.
i have worse to tell you U بدتر از این دارم که بشمابگویم
i heed your help U به مساعدت شما احتیاج دارم
I have to study U من درس دارم به همین خاطر کم میمونم
i intend to stay here U قصد دارم اینجا بمانم
I'm starving [to death] . U از گرسنگی دارم میمیرم. [اصطلاح مجازی]
pray consider my case U خواهش دارم بکار من رسیدگی کنید
I am looking for work ( ajob). U دارم دنبال کار( شغل ) می گردم
I am working here non-stop. U یک بند دارم اینجا کار می کنم
I have a son your age. U پسری دارم بسن ( وسال) شما
I'm sure we can come to some arrangement. U من اطمینان دارم که ما می توانیم به توافقی برسیم .
i insist on his innocence U جدا` عقیده دارم که او بی گناه است
i have as many books as you U کتاب شما دارید منهم دارم
i p to arrange an intrriew U قصد دارم که مصاحبهای ترتیب دهم
i insist that he is innocent U جدا` عقیده دارم که او بی گناه است
i please to do it U خوش دارم که این کار را بکنم
i rely solely on god... U تنها به خدا تکیه ... دارم وبس
I have a position ( post ) of great responsibility in this company . U دراین شرکت شغل پرمسئولیتی دارم
I intend to buy a car . U خیال دارم یک ماشین ( اتوموبیل ) بخرم
I have a free hand in this matter. U دراینکار دستم باز است ( اختیارات دارم )
Can I go earlier today, just as a special exception? U اجازه دارم امروز استثنأ زودتر بروم؟
My clothes are a witness to my poverty. U لباسی که بتن دارم شاهد فقر است
Could I have a word with you ? U عرضی داشتم (چند کلمه صحبت دارم )
i intend my son for the bar U خیال دارم پسرم را بگذارم وکالت کند
Is there enough time to change trains? U آیا برای تعویض قطار وقت کافی دارم؟
iam impatient to go U دلم شور میزند که بروم شتاب دارم برفتن
From your lips to God's ears! <idiom> U امیدوارم که حق با شما باشد، اما من کمی شک و تردید دارم.
i insist on your being present U جدا` عقیده دارم که شما بایدحضور داشته باشید
I have got into a jam . Iam in a tight corner . I am in a bad fix. U بد طوری گیر کرده ام ( دروضع سختی قرار دارم )
misrepresentation U در CL وقتی قلب واقعیت میتواند در محدوده مسئولیت مدنی موضوع دعوی قرار گیرد که ناشی از عمد وقصد باشد تدلیس
I am in the habit of sleeping late on Friday mornings. U عادت دارم جمعه ها صبح دیر از خواب بیدار می شوم
swelled head <idiom> U (خود بزرگ بینی) از واقعیت خود را برتر دیدن
AFAIK U خلاصه عبارت انگلیسی: تا آنجایی که خبر دارم که در ایمیل یا چت استفاده می شود
ally U دوست
leal U دوست
friend U دوست
buddies U دوست
chum U دوست
philoginous U زن دوست
allying U دوست
philogynist U زن دوست
hydrophilic compound U اب دوست
schoolmates U دوست
schoolmate U دوست
bozo U دوست
chums U دوست
amicable U دوست
heart to heart U دوست
friendless U بی دوست
hydrophilic U اب دوست
heart-to-hearts U دوست
buddy U دوست
heart-to-heart U دوست
dienophile U دی ان دوست
friends U دوست
unfriended U بی دوست
formalist U دوست
dislikeable U دوست نداشتنی
fraternises U دوست بودن
Recent search history Forum search
1حرف زوری به انگلیسی
1friend
1 want to have chat on video cam? i have a girlfriend, can she join us?
1I need a reference so I came in office on friday to ask you if you can be one of my reference.
1one week they love you next week they hate you both weeks i got paid
1سلام. می خواستم معنی این جمله رو بدونم :above threshold bias currents
1The guy I know him has the ability to ferret out the facts.
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
1من نیاز به محبت دارم عشقم
1در حلقه ها و مدولها در درس جبر چه مفهومی دارد؟ Socle
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com